shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

محمد کاظم آشفتهٔ شیرازی (۱۲۰۰- ۱۲۸۸ هجری قمری)، شاعر و صاحب‌منصب دیوانی عصر قاجار است. او فرزند آقامحمدجعفر کدخدا بود و در خانواده‎ای سرشناس و متمکن در شیراز به دنیا آمد. در اوان جوانی علم عروض و محاسبات دفتری را فرا گرفت و با ادب پارسی و عربی آشنا شد. او خط نستعلیق و شکسته را خوش می‎نوشت. این ویژگیها و نیز اعتبار خانوادگی او سبب شد که وی در کارهای دیوانی ترقی کند. در ۱۲۷۰ق پس از انتقال حسام‎السلطنه مرادمیرزا از فرمانفرمایی فارس به ولایت خراسان، با او به آن دیار رفت و به کلانتری مشهد و امارت دیوان‌خانۀ عدلیّۀ خراسان منصوب شد. چهار سال در این مقام بود و سپس به شیراز بازگشت و به کشاورزی روی آورد و در این راه کارهای سودمند انجام داد که از آن جمله آوردن آب از رودخانۀ کردستان به شهر بهبهان بود. وی به خاندان رسول اکرم(ص) ارادت و اعتقادی خاص داشت و در تعزیه‎داری و برپاداشتن مجالس یادبود بزرگان دین کوشا بود. شعر او بیشتر غزل، قصیده و مرثیه است. چکامۀ او در مدح امیرالمؤمنین علی(ع) که در ۱۲۷۷ق به هنگام ولایت مؤیدالدوله ابوالفتح میرزا در شیراز سروده و در پایان آن به مدح ناصرالدین‎شاه، امین‎السلطان و مؤیدالدوله پرداخته و نیز ملمع او در وصف جوانی که شاعر در سفر حج او را دیده، از آثار برجستۀ اوست. از لحاظ اشاره به وقایع تاریخی، برخی اشعار وی، چون قصیده‎ای در وصف زلزلۀ شیراز، درخور اعتناست. غزلیات او عاشقانه است. او از شیوۀ غزل‎سرایی سعدی و حافظ پیروی کرده و رباعی نیز می‎سروده است. احمد دیوان‌بیگی ‎دوست و تذکره‎نویس معاصر آشفته، اشعار او را بالغ بر سی هزار بیت، غزلیاتش را مطبوع‌تر از قصاید و مراثی او را مرغوب‌تر از غزلیاتش گزارش کرده است. دست‎نوشته‎های دیوان او در پانزده هزار بیت تا سال ۱۳۳۷ق در شیراز موجود بوده است. آقابزرگ تهرانی می‎گوید که نسخۀ ناقصی از دیوان او را که اول و آخر آن افتاده بود و نزدیک ۷۵۰ بیت شعر داشت، نزد سیدمحمد موسوی جزایری در نجف دیده است. نمونه‎هایی از اشعار او را دیوان‌بیگی و رکن‎زاده آدمیت نقل کرده‎اند. وی در نجف اشرف مدفون است. آثار وی از روی نسخهٔ آماده شده به همت مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان در گنجور در دسترس قرار گرفته است.

تولد:شیراز

تاریخ تولد:1200

وفات:نجف

تاریخ وفات:1288

خضر را راه بسرچشمه حیوان تو نیست

اهرمن را خبر از مهر سلیمان تو نیست

تا کمان ابروی تو کرده بزه تیر کمان

سینه ای نیست که مجروح بپیکان تو نیست

تا خم زلف بگرد ذقنت حلقه زده

یوسفی نیست که در چاه زنخدان تو نیست

زاهدی نیست در این شهر که با زهد و ورع

کاو خراب از اثر غمزه فتان تو نیست

اگر ای کعبه دهد دست طواف حرمت

حاجیان را غمی از خار مغیلان تو نیست

گر بجولانگه تو رستم دستان آید

که بدستان و حیل در خور جولان تو نیست

من بهر جمع حدیث خم زلفت گویم

تا نگویند که آشفته پریشان تو نیست

طوطی خط چه عجب پرزند ار گرد لبت

شکری نیست که در کنج نمکدان تو نیست

نرود حرف در آن نقطه موهوم حکیم

نکته‌ای نیست که در لعل سخندان تو نیست