إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّ ونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ.
ای یمنعون عن طاعة اللّه.
وَ الْمَسْجِدِ الحْرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاس
خلقناه و بیّناه للنّاس کلّهم، لم نخصّ به بعضا دون بعض
سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْباد
سواء فی تعظیم حرمته و قضاء النّسک فیه الحاضر و الّذی یاتیه من البلاد
احوال هر کسی را سبب سعادت وی گردانیدهاند و سبب خذلان وی گردانیدهاند، هم در این جهان و هم در آن جهان. چنانکه آن سید بامداد دو کلمه دعا از سرشکستگی گفت، همه چیزیش دادند. پس مبدأ حالت نظر است و تمامش آن است که در هر دو جهان آشکارا شود، آنچنانکه در بارگاهی بانگ برآید و کوکویی درافتد که فلان کس نامزد سیاست است، یعنی آن نظرِ اوّل که به بدی میکند کسی، آن نیز همچنان است که بانگ و کوکو میکنند. و آن نظر فعل توست و منظور فیه فعل تو نیست، و این فعل تو را سبب جزای تو گردانیدهاند، و اگر ناگاه نظر تو بر بدی افتد تو را بدان نگیرند که «النّظرة الاولی لک و الثّانیة علیک» امّا اگر نظر به مداومت کنی که فعل توست بر تو بگیرند.
اکنون چون نظر بد کردی، آن کوکوییست که تو را نامزد عقوبتی کردند حالی، و از اثر آن نامزد بر دلت تیرگی بیفتد همچون شکل دلتنگی. اگر همان حالت در تو باشد، بآخر ابر شود و پژمردگی در تن تو و در دین تو پدید آید و پوست تو دگرگون گردد و آن حالت باقی ماند و تن تو در بدیها خو کند و دل سیاه شدن گیرد، همچنین تا به درِ مرگ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ و حجاب بر حجاب و پلاس بر پلاس شود. و این حالتها پیش از مرگ به اختیار تو چنین گردد و بعد از مرگ به حکمِ خاصیت، این پلاس محسوس شود، و چون به منکر رسد گرز شود و در گور قرین تو شود و در عرصات زنجیر و در دوزخ نار شود.
و اگر چنانکه نظر کردی به بدی و نامزد عقوبت شدی امّا پشیمانیت آمد از آن نظر، از اندرون بارگاه احبّه ملایکه و عقل و تمییز جمع شدند و تو را تلقین کنند بر عذر خواستن به جمله کلمات عاجزانه و بیچارگانه، چنانکه به آدم که «فَتَلَقَّی آدَم مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْه »، َ«ربَّنا ظَلَمْنا» تا آن نامزد عقوبت را و آن گفتوگوی را از تو دور کنند و آن تیرگی را از روی دل تو ببرند. و همچنین اگر آن حالت و آن نظر تا عمل کردنِ بیاعتقادانه انجامیده باشد و لباسهای سیاه زیر یکدیگر بر دل تو پوشانیده باشند، باز نیکوگویان و عذرخواهان پیش از غرغره مرگ در میانه آیند و تو را آزاد کنند، و لکن بِدانقدر بدنامی فاش گشته باشی و بیمراد مانده باشی و از پایگاه افتاده باشی، باز اگر خواهی تا به سرِ آن منصب بازآیی دیر باشد.
اکنون چو معلوم شد که همین حالت نیک را خلعت مردم گردانیدهاند و همین حالت بد را خذلان و عقوبت وی گردانیدهاند. و آن دو حالت گردان است و منشأ او از دو درگاه نهادن است، یکی درگاه آرزو و هوا و یکی درگاه فرمانطلبی و رضای اللّه. هرگاه بدان درگاه رفتی نامزد خلعت باشد تو را، و اگر گردان میباشی نامزد و خلعت تو گردان میباشد، تا پایان بر یکی نامزد مفرد مانی و آن مؤکّد شود به مرگ، یعنی یا برآویختند تو را یا زود منشور أَلاَّ تخَافُوا وَ لا تحَزَنُوا نبشتند تو را
و اللّه اعلم