shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

امیر فخرالدین محمود بن امیر یمین‌الدین طُغْرایی فَریومَدی (زاده ۶۸۵ هجری قمری در فریومد از توابع سبزوار، درگذشته ۷۶۹ هجری قمری) فیلسوف، شاعر و بزرگ ترین قطعه‌سرای ایرانی است. پدرش امیر یمین‌الدین، مردی ادیب و شاعر بود که در زمان سلطان محمد خدابنده می‌زیست و در دستگاه امیران خراسان، به شغل دفتری و طُغْرانویسی اشتغال داشت و ظاهراً از همین روی به «طغرایی» شهرت یافته بود. سال‌های نخستین زندگانی ابن‌یمین در خراسان گذشت. در دوران جوانی، به تبریز رفت و به درگاه غیاث‌الدین محمد بن رشیدالدین فضل‌الله، وزیر پیوست و آن وزیر را ستایش کرد، ولی کارش در آن شهر دوام نیافت چنان که ناگزیر شد در قطعه‌ای که خطاب به غیاث‌الدین محمد سرود، از او اجازهٔ بازگشت به شهر خویش را بخواهد. قطعهٔ دیگری در دیوان او هست، که نشان از زندگی وی در عراق عجم و بازگشتش به خراسان می‌دهد. با درگذشت پدر، ابن یمین به جای او منشی امیران سربداران شد. وی در چند جنگ و سفر نیز این امیران را همراهی کرد. در رویدادی که در سیزدهم صفر سال ۷۴۳ هجری قمری، میان ملک معزالدین حسین کرت، با خواجه وجیه‌الدین مسعود سربداری، در زاوه رخ داد و به شکست و فرار خواجه وجیه‌الدین مسعود انجامید؛ دیوان ابن‌یمین در ضمن غارت بنگاه امیر به یغما رفت و بنا به گفتهٔ خواندمیر، خود شاعر نیز در این جنگ، به دست لشکر هرات گرفتار گشت، چون او را پیش ملک بردند، منظور نظر تربیت گردانید و بنا بر آن‌که دیوان ابن‌یمین در آن مصاف تلف گشته بود، قطعه‌ای در آن باب گفت. اما تلاش برای یافتن دیوان او مؤثر نیفتاد و شاعر ناگزیر شد با گردآوردن شعرهای پراکندهٔ خویش از اینجا و آنجا و افزودن اشعاری که پس از رویداد گفته‌شده ساخته بود، دیوانی تازه ترتیب دهد. او در دوران پیری از دربار فاصله گرفته و تا پایان عمر در زادگاهش، فریومد، ماند. علاوه بر دیوان اشعار، بعضی منشآت او نیز در کهن‌ترین ویرایش دیوانش که ظاهراً پیش از سال ۹۳۱ هجری قمری نوشته شده، موجود است و دو نامه از آن‌ها نیز انتشار یافته‌است.

تولد:فریومد

تاریخ تولد:685

وفات:فریومد

تاریخ وفات:769

فدت نفسی و ما تهواه مالی

همام العصر ذالهمم العوالی

جهان فضل شمس الدین که دولت

مباد از مجلس عالیت خالی

اذا مامشت الاقلام یموما

امام الا رئا بالعوالی

عروس فضل را الفاظ عذبش

به زیورهای معنی کرده حالی

سواد سجله أبدی بیاضا

کمالت من السنح اللآلی

چه گفت ابن یمین چون دیده بگشاد

بدان فرخ رخ مولی الموالی

أری بدرا ولیس له محاق

و شمسالا ینقص بالزوال

کسی کو ذات پاک بیهمالش

ببیند گوید از نیکو خصالی

اراه فی الکمال بلا نظیر

وقاه الله من عین الکمال

فلک قدر اتوئی کز خرده بینی

به سان عقل اول بی‌مثالی

انوح بنفثه المصدور حزنا

و حالی قدیحل عن اتصال

مرا از ظالمی بندیست بر کار

که حل او به دست تست حالی

علی الاقدار لایقضی قضاه

لما یطع غیر الامتثال

خلاصم ده ز دست آن حرامی

که ناحق می‌برد ملک حلالی

مثالک یقطع الاطماع منی

فشر فنی بتشریف المثال

جهان تا هست بر خلق جهان باد

قضای تو چو حکم لایزالی