shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
عراقی

عراقی

شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر متخلص به عراقی، عارف نامی و شاعر بلندآوازهٔ ایرانی، در اوایل قرن هفتم هجری در دهی در اطراف همدان به دنیا آمد. پس از تحصیل علوم و فنون و کسب دانش، برای ادامه تحصیل به همدان رفت. سپس با جمعی از دراویش رهسپار هندوستان شد و به خدمت شیخ بهاءالدین زکریا درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد. بعدها به عربستان و سپس به قونیه رفت و به خدمت مولانا رسید و مصاحب و معاشر او شد. وی درسال ۶۸۶ یا ۶۸۸ هجری قمری در حدود سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. از آثار او می‌توان علاوه بر دیوان اشعار به مثنوی عشاق‌نامه و کتاب لمعات اشاره کرد. کتاب لمعات عراقی از روی نسخه‌ای که به تلاش همراهان وبگاه تصوف ایرانی آماده شده به گنجور اضافه شده است. «رسالهٔ اصطلاحات» نیز از روی نسخهٔ دیگری که به کوشش آقای محمد بیدآباد از همراهان وبگاه تصوف ایرانی آماده شده به گنجور اضافه شده است.

تولد:همدان

تاریخ تولد:601

وفات:نامشخص

تاریخ وفات:688

شرط عاشق آنست که هرچه دوست دوست دارد او نیز دوست دارد و اگر همه بعد و فراق بود، و غالباً محبوب فراق و بعد محب خواهد، تا محب از جفای او پناه بعشق برد که: النار سوط یسوق اهل الله الی الله، اشارت بچنین چیزی تواند بود، پس محب را بعد دوست می‌باید داشت و بفراق تن در بایدداد. معنی این بیت که:

ارید وصاله ویرید هجری

فاترک ما اریدلمایرید

مقتدای خود باید ساخت. اما فراق را بعینه دوست ندارد؛ بل از آن روی که آن محبوب محبوب است.

مصراع: و کل ما یفعل المحبوب محبوب.

محب مسکین چه کند جز آنکه گوید:

بیت

خواهی بفراق کوش و خواهی بوصال

من فارغم از هر دو، مرا عشق تو بس

بلکه باید فراق را دوست تر دارد از وصال؛ و بعدش مقرب‌تر از قرب بود، و هجرت سودمندتر از وصل، زیرا که در قرب و وصال بصفت مراد خود است و در بعدو فراق به صفت مراد محبوب.

هجری که بود مراد محبوب

از وصل هزار بار خوشتر

شعر

لانیفیالوصال عبید نفسی

و فیالهجران مولیللموالی

و شغلیبالحبیب بکل وجه

احب الیمن شغلیبحالی

ما را نه برای آن آورد که از او برگیریم، بلکه برای آن آورد که مراد خود از مابرگیرد. اگر محبی بود که محبوبی صفت او شده باشد، اگر بعد دوست دارد، محبوب را دوست داشته باشد و این غایت وصل بود در عین بعد و فهم هرکس اینجا راه نبرد.

بدانکه: موجب بعد اوصاف محب است و اوصاف او عین محبوب به مقتضای: کنت سمعه و بصره، لاجرم:‌اعوذ بک منک، می‌گوید.

دامنش چون بدست بگرفتم

دست او را درآستین دیدم

پس گوید: لااحصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک.