عجب چون عاشق در عالم خود بار نمییابد در عالم معشوق از کجا بار یابد یعنی عاشق بخود خود را نمیتواند بود که بخود معشوق بود و معشوق را از اشتغال بحسن و کرشمۀ خود از کجا پروای بودن عاشق باشد بدین نسبت درد عاشق ابدیست و اندوه او سرمدی.
تا جان دارم غم تو در جان دارم
و اندوه تو از دو دیده پنهان دارم
غمهای تو چون گران ندارد باری
بر دوش دل خویش کشم تا جان دارم