دور از تو عمر من همه با درد و غم گذشت
عمر کسی چنین بغم و درد کم گذشت
گفتم که روز عید خورم با تو جرعه یی
این خود نصیب من نشد و عید هم گذشت
هر گام بهر گمشده یی رهبری نشاند
برهر گل زمین که بناز آنصنم گذشت
گفتی که رو اگر بنمایم عدم شوی
بنما که کار من ز وجود و عدم گذشت
پهلو ز روی مرتبه بر آفتاب زد
چون سایه رهروی که ز خود یکقدم گذشت
ساقی بیا کز آینه ی دل خبر نداشت
عمری که در مشاهده ی جام جم گذشت
از چشم شب نخفته فغانی ستاره ریخت
کان آفتاب از نظرش صبحدم گذشت