فروغ حسن تو از آه سوزناک منست
صفای دامن پاکت ز عشق پاک منست
مبین خرابی حالم که زیر طاق سپهر
هزار تعبیه پنهان در آب و خاک منست
شراب لعل ز دست حریف تلخ سخن
نه آب روح فزا شربت هلاک منست
هزار پیرهن از رشک می شود پاره
که دست او بگریبان چاک چاک منست
جریده ییست فغانی دام ز مهر بتان
برو نوشته سخنهای دردناک منست