آتشکده دلی که درو منزل تو نیست
بتخانه کعبه یی که درو محمل تو نیست
مردن در آرزوی تو خوشتر ز عمر خضر
خود زنده نیست آنکه دلش مایل تو نیست
چون در میان گرمروان سر در آورد؟
پروانه یی که سوخته ی محفل تو نیست
معشوق را چه باک بود عاشقی بلاست
باری غبار کس بدل غافل تو نیست
یا رب دل رمیده ی من از کجا شنید
بوی محبتی که در آب و گل تو نیست
ایزد ترا بخوبترین صورتی نگاشت
ای گل چه نازکی که در آب و گل تو نیست
خواهی بمهر باش بما خواه کینه ورز
خود دانی و خدای کسی در دل تو نیست
بر دوش گلرخانست فغانی جنازه ات
این تربیت سزای تن بسمل تو نیست