تا کی بهانه ات بدل بت پرست ماست
ملزم شویم گر نظرت در شکست ماست
گردون که صبح و شام می از جام زر دهد
محتاج جرعه یی ز شراب الست ماست
هرچند ما گدا و بود مدعی غنی
چون بنگری هنوز نگاهش بدست ماست
آب حیات خواه که اینجا نزاع نیست
ور هست نیستی ز تمنای پست ماست
ساقی مدام باده باندازه می دهد
این بیخودی گناه دل زود مست ماست
در خاکدان دهر فغانی مکن قرار
زینجا فرارجو که نه جای نشست ماست