خود رای من بخلوت رازت پناه چیست
در بسته یی بروی غریبان گناه چیست
بیرون خرام و کشته ی دیرینه زنده کن
تا خلق بنگرند که صنع اله چیست
وه گر تو یکدو شب بسر کو در آمدی
پیدا شدی که کوکبه ی مهر و ماه چیست
دارد هوای خاک درت عاشق غریب
بر عزم کار بسته میان شرط راه چیست
زین غمزه و اشارت دانسته هر طرف
معلوم شد که گوشه ی چشم و نگاه چیست
از بسکه خون بحال دل خود گریستم
آگه نمی شوم که سفید و سیاه چیست
زین آه دردناک، فغانی چه فایده
چون یار بیغم تو نداند که آه چیست