دو هفته ییکه حریفی درین سرای سپنج
اگر بجرعه ی دردی رسی بنوش و مرنج
جهان بتیست که چون دل بمهر او بستی
جفا و جور زیادت کند بعشوه و غنج
ترا که هست پر از شبچراغ خانه ی دل
سرشک لعل مریز از برای گوهر و گنج
تو مرد بازی سیاره نیستی ایدل
زیاده با فلک دوربین مچین شطرنج
کمند حادثه دامیست در کمینگه تو
هزار حلقه و هر حلقه یی هزار شکنج
نشان سنگ بلا سازدش نه محرم راز
عروس دهر بهر کس که زد ز مهر ترنج
فغانی است و همین داستان مهر افزای
شمار سیم نداند زبان قافیه سنج