مدام از کشت امیدم خس و خاشاک میروید
عجب گر بر مراد من گلی از خاک میروید
چو من بیبهرهام از عشرت دنیا چه سودم زان
که بر طرف چمن گل میدمد یا تاک میروید
پریشانم ز سعد و نحس گردون آه ازین گلها
که نونو بهر من از گلشن افلاک میروید
مرا از هر گل نو در جگر خاریست پنداری
ز خاک بخت من آن هم به صد امساک میروید
منم در عالم و این دانههای اشک بیقیمت
که از دلهای ریش و سینههای چاک میروید
دمی باقیست دامن برمچین از آب و خاک من
هنوز اندک گیاهی زین گل نمناک میروید
فغانی پاک شو تا مهر گردد کینهٔ دشمن
که داروی محبت از زمین پاک میروید