ماتم نشست و کوکبه ی سور شد بلند
صد نیزه در حوالی ما نور شد بلند
گلبانک میفروش بدردی کشان رسید
پنداشتی که زمزمه ی صور شد بلند
تا روی بسته بود دم خلق بسته بود
این غلغل از نظاره ی منظور شد بلند
معشوق در کنار دهد روشنی بدل
زان آتشم چه سود که از دور شد بلند
در هر سری ز نشأه ی توحید باده ییست
زین اعتبار دعوی منصور شد بلند
آباد باد میکده کز فتنه ایمنست
نخلی کزین سراچه ی معمور شد بلند
آن روز نقد هستی ما نذر باده شد
کز طرف باغ طارم انگور شد بلند
ساقی بیار باده که عید صیام رفت
وز دیدن تو ناله ی طنبور شد بلند
بادا بقای پیر که از فیض جام او
افسانه ی فغانی مخمور شد بلند