گلرخان از نفس ما اثری یافته اند
دل دگر ساخته گویا خبری یافته اند
اشک ریزان سحرخیز ترا ذکر بخیر
که زهر قطره برین در گهری یافته اند
نیست نزدیکتر از کوی تو راهی بخدا
که ازین کعبه به فردوس دری یافته اند
آستان تو بود برج سعادت که درو
هر دم از بال هما شاهپری یافته اند
طوطیان فاتحه خوانند خط سبز ترا
از نمکدان تو گویا شکری یافته اند
پیش چشم تو نیاورد کسی تاب نظر
مگر آنانکه ز جایی نظری یافته اند
تا تو پیدا شده یی کس نبرد نام پری
ظاهرست اینکه ازو خوبتری یافته اند
رو نتابند اسیران تو از تیر قضا
از سر و کار جهان این قدری یافته اند
سرو جان باخت فغانی و نزد نقش مراد
خوش حریفان که ز دست تو سری یافته اند