صبحست و جلوه داده مستان پیالهها را
روی از نشاط خندان، گلها و لالهها را
در هر کنار جویی افتاده های و هویی
مرغان بلند کرده آهنگ نالهها را
هر می که خورده یاری از دست گلعذاری
گلها نثار کرده از شوق ژالهها را
در حلقهٔ محبان از بهر بستن دل
مستانه باز کرده خوبان کلالهها را
در خون عندلیبان خوبان چو غنچهٔ گل
نو کردهاند هر یک رنگین قبالهها را
بلبل چرا نگوید این نکتههای رنگین
در حسن چون گشاده گلبن رسالهها را
خوش وقت باده نوشان کز غایت کرامت
نوشند آب و بخشند زرین پیالهها را
در شاهراه معنی از هر غزل فغانی
دامی دراز کرده مشکین غزالهها را