خط گرد خال آن لب میگون زیاده تر
دردم زیاد بود شد اکنون زیاده تر
حسنت زیاده باد که هر روز می کنی
خوبی زیاده شیوه ی موزون زیاده تر
کردی چنان عتاب که در سینه کار کرد
حسن عبارت از لب میگون زیاده تر
عاشق چه غم خورد که عنان را ز دست داد
سوزد دل قبیله ز مجنون زیاده تر
از مجلس تو کشته برندم که ساخت دل
شور درون خانه ز بیرون زیاده تر
ظرفم مبین حقیر که گر ساقیم تویی
خواهد شد این سفال ز جیحون زیاده تر
خیزد هزار ذره ز هر گام توسنت
هر ذره یی ز ملک فریدون زیاده تر
یک روز صرف مجلس میخواره ی منست
هستی هر حریف ز قارون زیاده تر
عمرم وبال گشت فغانی که دیده است
آب حیات را الم از خون زیاده تر