چون بمیخانه رسیدی سخن دور گذار
دختر رز طلبیدی هوس حور گذار
بیشتر از می و معشوقه به عاشق نرسید
قصه ی روضه دقیقست بجمهور گذار
باز کن دیده ی بیدار در آیینه ی جام
نظر خلوتیان را به همان نور گذار
بلبلانند حریفان قدح باده طلب
ساز چینی بطربخانه ی فغفور گذار
هیچ عاقل نکند گوش بافسانه ی مست
از رخ راز مکش پرده و مستور گذار
راز سربسته ی معشوق ز بیگانه مپرس
سر این مسأله با عاشق مهجور گذار
سایه ی نخل کرم جوی که آنجاست ثمر
وادی ما عرفاتست ره طور گذار
این نه حرفیست که آخر شود ای باده فروش
همچنینم بدر میکده مخمور گذار
دل خرابست فغانی به خرابات گریز
باقی عمر در آن منزل معمور گذار