ای بر دلم ز وعدهٔ خام تو داغها
شبها در انتظار تو سوزم چراغها
بس روی آتشین که به یادت به خاک ماند
چون برگهای لاله بر اطراف باغها
عیشت مدام باد که مستان بزم تو
دارند از آب خضر لبالب ایاغها
یارب ز جیب دامن پیراهن که بود
این بوی خوش که ساخت معطر دماغها
از شوق آهوی تو فغانی بدیده رفت
چندانکه یافتند نشانش به راغها