ساقی چه سر گران به من زار گشتهای
پیمانهای بنوش که هشیار گشتهای
در بحر خواب بودی و طوفان گرفته بود
اکنون قیامتست که بیدار گشتهای
قدر گلاب میشکند عطر دامنت
معلوم میشود که به گلزار گشتهای
ای جان رفتنی چه شتابست، یک زمان
خوش باش چون به خستهدلان یار گشتهای
من کز دو کون گشتهام آزاد سالهاست
هستم غلام اگر تو خریدار گشتهای
پرهیز میکنند دلا از تو دوستان
آخر چه دشمنی که چنین خوار گشتهای
اخلاص این شکسته ندانستهای هنوز
عمری اگرچه در دل افگار گشتهای
ای در مقام جنگ زده راه آشتی
صنعت مکن که درد دل یار گشتهای
بر آستان عشق فغانی قرار گیر
بنشین به یک مقام که بسیار گشتهای