صوفی ز کعبه رو به خرابات کردهای
نیک آمدی بیا که کرامات کردهای
صنعت مکن که هر دو گرفتار یک دریم
ما آه و ناله و تو مناجات کردهای
صحبت قضا ندارد و نقد روان بقا
ساغر طلب چه تکیه بر اوقات کردهای
در حسن اگر خیال نگنجد به رنگ و بو
روشن شود که رو به چه مرآت کردهای
خود را دو دل مساز که کفر طریقتست
از هر جهت که تفرقه در ذات کردهای
فریاد اگر نه عقل به وجهی کند قبول
آنها که در خیال خود اثبات کردهای
حالا غنیمتست فغانی کنار کشت
خود را میان عرصه چرا مات کردهای