شب چو شاخ ارغوان یکتا قبا میآمدی
آنچنان پُرحال و رنگین از کجا میآمدی
هر طرف افتان و خیزان بودی و من منتظر
جان من میسوختی ای شمع تا میآمدی
خود که بود آن صید وحشی کآنچنان بیگانهوار
میشد از پیش و تو بیخود از قفا میآمدی
خلق را سوی خدا دست از تو وین مشکل که تو
ابروان پرچین به محراب دعا میآمدی
داشتی میل می و معشوق و عاشق ناتوان
درد ما را بود و تو بهر دوا میآمدی
خواب در چشمم نیامد از خیالت تا به روز
اینچنین تا بر سر عهد وفا میآمدی
آه از آن شبها فغانی کز هوای گلرخی
همچو آتش بر سر راه صبا میآمدی