دگرم ز روی ساقی چه گلی شکفت امشب
دل بیقرار در خون بچه روز خفت امشب
به تبسم نهانی که زدی به گریهٔ من
مژهٔ خیال بازم چه گهر که سفت امشب
ز میان همنشینان چه روی بخشم بیرون
چو بهیچ باب عاشق سخنی نگفت امشب
به ترانه ی جدایی همه را به خون کشیدی
دل بیخبر چه داند که چه می شنفت امشب
نکند نظر فغانی که گلی و گلشنی هست
ز هوای خاک پایی که بدیده رفت امشب