ای چشم ترا جانب هر ذره نگاهی
وی در دل هر ذره ز مژگان تو راهی
هر چند که گریان ترم از ابر بهاری
در کشت امیدم نشود سبز گیاهی
کی جان بسلامت برم از معرض خوبان
من یکتن و این قوم جفا پیشه سپاهی
ای رشحه ی فیض قلمت آیت رحمت
درکش قلمی بر گنه نامه سیاهی
ما عاجز و از هر طرفی سنگ ملامت
دریاب که غیر از تو نداریم پناهی
فریاد که از حسرت آیینه رویت
می سوزم و نتوان زدن از بیم تو آهی
محروم ز طوف حرمت کیست فغانی
آواره غلامی ز در دولت شاهی