بهار و لاله ما بی گل و پیاله گذشت
پیاله یی نکشیدیم و دور لاله گذشت
نیافت در گره غنچه ی دلم سببی
صبا که در چمن گل به صد رساله گذشت
غریق بحر امیدم که در سفینه ی نوح
به یک لطیفه بلای هزار ساله گذشت
شراب عشق تو ما را حواله ی ازلیست
بیار جام که نتوان ازین حواله گذشت
توان گذشت ز قید گل و بهار ولی
نمی توانم از آن عنبرین کلاله گذشت
ز گریه گلشن عیشم چو کشت ویرانست
که چند سال بر او سیلهای ژاله گذشت
چو عندلیب غزلخوان در آرزوی گلی
تمام عمر فغانی به آه و ناله گذشت