اگر چه عرض هنر پیش یاربی ادبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست
در جواب او
ز اطلس فلکم پرده در طنبیست
بطاقچه مه و خور جام و کاسه حلبیست
بپرده شاهد کمخاو جلوه کرمیخک
بهم برآمده دستارکین چه بوالعجبیست
بصوف ازان جهت انگوره لقب کردند
که گه گهی لکه بروی زباده عنبیست
درین که صندلی بقچه کش بپایه رسید
سبب مپرس که آنرا دلیل بی سببیست
بر آمدن بهمه رنگ شرب و والا را
زعین قجه نمائی و غایت جلبیست
وجب وجب همه شب چارشب بپیمایم
چه صرفها که مرا در نهالی عزیست
بکیش کلکنه و دین فوطه حمام
که بقچه کردن سجاده عین بی ادبیست
برختخانه قاری خرام و زینت بین
که متکای مهش گردبالش طنبیست
ز نظم البسه قاری به فارسی گویان
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست