عشق آمد و یکباره ز خود بی خبرش کرد
از زلف پریشان خود آشفته ترش کرد
عشق آمد و درخاطر او رنگ وفا ریخت
از حال دل غمزدگان باخبرش کرد
آن زلف که یک موی نبودش بخطا کار
عشق آمد و برهم زد و زیر و زبرش کرد
زد چنگ بدان طره موزون منظم
صد حلقه و صد سلسله بر یگدگرش کرد