دو چشم مست تو، بیمِی، خرابتر ز من است
چنان که طالع خوابیده، خوابتر ز من است
شبی نشد که نباشم به پیچ و تاب غمت
اگرچه زلف تو پرپیچوتابتر ز من است
ز سوز عشق مپرس از من و بپرس از دل
که در مقام تو حاضرجوابتر ز من است
در این زمانه به هر سینه مینهم دستی
ز آتش غم عشقت، کبابتر ز من است
به محفلم تو درآ، تا به من حسد ورزد
کسی که خانه پر از آفتابتر ز من است
به غنچه شرح دل تنگ خود نخواهم گفت
که او به خون جگر، دل خضابتر ز من است
کسی نثار تو چون من نکرد گوهر عمر
به غیر چشم که او باشتابتر ز من است
ز شام وصل تو آموخت طی راه ادب
هلال عمر که پا در رکابتر ز من است
کسی سخن ز من امروز خوبتر گوید
که از جمال تو او کامیابتر ز من است
کسی که خواند مرا بیکتاب در ره عشق
مرا کتابی و او بیکتابتر ز من است
کنون به دولت فقرم حسد برد (صابر)
کسی که منعم و عالیجنابتر ز من است