shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
سید حسن غزنوی

سید حسن غزنوی

حسن غزنوی (با نام کامل: اشرف‌الدین ابو محمد حسن بن محمد حسینی غزنوی (۵۳۵–۵۶۵ قمری)) مشهور به اشرف و با تخلص «حسن»، شاعر و واعظ سده ششم هجری است. اشرف الدین بخش عمده عمر خویش را به خدمتگزاری پادشاه غزنوی، بهرام‌شاه و نیز مدتی را هم به خدمت سلطان سنجر سلجوقی گذراند. وی در بیشتر قالب‌های شعری طبع‌آزمایی کرده و از معاصرین سنایی بود. غزنوی در سال ۵۶۵ ه‍.ق به علت ابتلای ناگهانی به بیماری در روستای آزادوار درگذشت و آرامگاهش در همان‌جاست.

تولد:غزنه

تاریخ تولد:535

وفات:نامشخص

تاریخ وفات:565

یارب چه شور بود که اندر جهان فتاد

سود حسود صدر جهان را زیان فتاد

صدر جهانیان حسن احمد حسین

کش دست و دل به جود سوی بحر و کان افتاد

با کوه حزم ثابت او هم رکاب گشت

با باد عزم ثاقب او هم عنان فتاد

از رأی پیر و بخت جوان ملک طفل را

درد هر کهل دایه بس مهربان فتاد

خاک درش که آب حیات مرادهاست

از جان و دل خرند که بس رایگان فتاد

در بند بندگیش فتادند عالمی

در بند بندگی چنو می توان فتاد

سنگین دلی که هست بر آتش ز دشمنش

زان پس که روشنیش بر آب روان فتاد

زین سهمگین سراب که هرگز مباد آن

آتش نگر که در دل پیر و جوان فتاد

از وهم این خیال فلک در فلک شکست

وز سهم این محال جهان در جهان فتاد

دشمن دو روئی که نموده است همچو گل

از دل چو لاله آتشش اندر دهان فتاد

زود از قفا کشید زبانش بنفشه وار

چون سوسنش اگر چه زبان فتاد

او خود چو دیو بود که افسوس بهر او

چندین هزار لعنت ما بر زبان فتاد

مه نور می فشاند و سگ بانگ می کند

مه را چه جرم خاصیت سگ چنان فتاد

موسی بدان کمال بیفتد بگوشه ای

کز بانگ گاو سامری اندر میان فتاد

چونانک طاس را رسد آسیب ناگهان

زین گفتگوی زلزله در آسمان فتاد

آوازه شان بسی است که دستی بر آن نهاد؟

چون حکم آن به شاه زمین و زمان فتاد

ای صاحبی که صورت و شکل مبارکت

مر سیرت بدیع ترا ترجمان فتاد

از خاص و عام کیست در این ملک پایدار

کز سعی تو بسر شد و بر جاه جان فتاد

کفران نعمت تو که کفر است نزد من

خواهد رسید در همه این آن نشان فتاد

شستی اگر گشاد عدو از کمین مکر

تیرش خطا پرید و ز دستش کمان فتاد

یا ذکر آن زود که یکی دون چهی بکند

ز انصاف روزگار هم اندر میان فتاد

سر سبز و سرخ روی چو سرو و چو گل بمان

کز هر بدی که هیچ مبادت امان فتاد