shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
علی بن عثمان هجویری

علی بن عثمان هجویری

علی ابن عثمان جُلّابی هُجویری غزنوی (ولادت: اواخر سدهٔ چهارم؛ جُلّاب در غزنه ‐ وفات: حدود سال ۴۷۰هجری قمری ؛ لاهور) از بزرگان صوفیه است. کتاب معروف وی «کشف‌المحجوب» از قدیم‌ترین و مهم‌ترین مراجع دربارهٔ تصوف به زبان فارسی است که عطار از آن در تذکر‌ة‌الاولیا فراوان بهره جسته. نثر این کتاب از نمونه‌های شاخص نثر دورهٔ اول زبان فارسی است. از قرائن این گونه استنباط می‌شود که تألیف این کتاب پیش از ۴۶۵ قمری آغاز شده و پس از ۴۶۹ به پایان رسیده‌است. کتاب کشف‌المحجوب به همت آقای محمودرضا رجایی به گنجور اضافه شده است.

تولد:غزنه

تاریخ تولد:390

وفات:نامشخص

تاریخ وفات:470

بدان که گروهی‌اند از ملاحده لعنهم اللّه که مر ایشان را سوفسطائیان خوانند و مذهب ایشان آن است که: «به هیچ چیز علم درست ناید و علم خود نیست.» با ایشان گوییم که: «این دانش که می‌دانید که به هیچ چیز علم درست نیاید، درست هست یا نی؟» اگر گویند: «هست»، علم اثبات کردند و اگر گویند: «نیست»، پس چیزی که درست نیاید، آن را معارضه کردن محال باشد و با آن کس سخن گفتن از خرد نبود.

و گروهی از ملاحده که تعلق بدین طریق دارند، همین گویند که: «علم ما به هیچ چیز درست نیاید. پس ترک علم، ما را تمام‌تر از اثبات آن باشد.» و این از حُمق و ضلالت و جهالت ایشان بود؛ که ترک علم از دو بیرون نباشد: یا به علمی بود یا به جهلی. پس علم مر علم را نفی نکندو ضد نیاید، و به علم ترک علم محال باشد، ماند این‌جا جهل؛ و چون درست شد که نفی علم جهل باشد و ترک آن به جهل بود و جاهل مذموم باشد و جهل قرینهٔ کفر، باطل باشد که حق را به جهل تعلق بود و این خلاف جملهٔ مشایخ است و چون این قول را مردمان بشنیدند و بر این ارتکاب کردند، گفتند که مذهب جملهٔ اهل تصوّف این است و روششان چنین؛ تا اعتقاد ایشان مشوش شد و از تمییز کردن حق از باطل باز ماندند.

و ما امور جمله به خداوند تعالی تسلیم کردیم تا دربار ضلالت خود همی‌باشند. اگر دین گریبانگیر ایشان گرددی تصرف بهتر از این کنندی و حکم رعایت را دست بندارندی و اندر دوستان خدای عزّ و جلّ بدین چشم ننگرندی و احتیاط روزگار خود نکوتر کنندی. و اگر قومی از ملاحده تعلق به احرار کردند تا به جمال ایشان خود از آفت‌ها رستگار گردند و اندر سایهٔ عزّ ایشان زندگانی کنند، چرا باید که همگنان را بر ایشان قیاس گیرندو اندر معاملت ایشان مکابرهٔ عیان بر دست گیرند و قدر ایشان در زیر پای آرند؟

و مرا با یکی از متلبسان علم که کلاه رعونت را عزّ علم نام کرده است و متابعت هوی را سنت رسول علیه السّلام و موافقت شیطان را سیرت امام، مناظره همی‌رفت. اندر آن میان گفت: «ملاحده دوازده گروه‌اند. یک گروه اندر میان متصوّفه‌اند.» گفتم: «اگر یک گروه در میان ایشان‌اند، یازده گروه اندر میان شمایند. ایشان خود را از یک گروه بهتر نگاه توانند داشت که شما از یازده گروه.»

اما این جمله از نتیجهٔ فتور زمانه است و آفتهایی که پدیدار آمده است و خداوند تعالی پیوسته اولیای خود را اندر میان قومی مستور داشته است و آن قوم را از جهت ایشان اندر میان خلق مهجور داشته و نیکو گفته است آن پیر پیران، و آفتاب مریدان، علی بن بندار الصّیرفی، رحمة اللّه علیه: «فَسادُ القُلوب علی حسبِ فَسادِ الزَّمانِ و أهلِه».

اکنون من فصلی اندر اقاویل ایشان بیارم تا تنبیهی باشد مر آن را که از حق تعالی عنایتی اندر کار وی صادق است از منکران بدین طایفه و باللّه التوفیق.