من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
تشنگان را ریشخندی از سراب
باز بر خوانش بقرضه از نجوم
میستاند زر و سیم بی حساب
آب او زانگونه باشد خشک نم
نان او زین گونه باشد تنگیاب
با چنین وصفی که من کردم ازو
راد میخوانند او را از چه باب؟