ز هر طرف که درآمد گشاده رخ آن ماه
مرا مشاهده شد سر ثم وجه الله
کمال حسن ازل در جمال او دیدم
چو بست بند قبا و شکست طرف کلاه
غلام لطف خرام ویم که سالک را
گهی برد به سر راه و گه برد از راه
سر نیاز به راهش چه سود چون نکند
ز ناز و حشمت و خوبی به زیر پای نگاه
مکن به عشق بتان عیب اهل دل ای شیخ
ز سر عاشق عارف خدا بود آگاه
حدیث عشق که منشور دولت ابد است
به گفت و گوی مقلد کجا شود کوتاه
شهود یار در اغیار مشرب جامی ست
کدام غیر که لاشی ء فی الوجود سواه