زاهد از دنیا پی تحصیل سیم و زر گذشت
رشته شد گردآور گوهر چو از گوهر گذشت
عافیت خواهی مرو بیرون زحد اعتدال
می کشد گر آب حیوان است چون از سرگذشت
بی تکلف می توان تاج سر افلاک گفت
آنکه را چون مهر انور از سر افسر گذشت
قصهٔ طولانی زلف تو دارم بر زبان
تا قیامت کی تواند شد تمام این سرگذشت
غرق عصیان است جویا همچو درد می دلت
یاری از ساقی کوثر جو که آب از سرگذشت