shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

احمد بن موسی خیالی معروف به خیالی بخاری از شاعران قرن نهم است که در ماوراءالنهر می‌زیسته است. خیالی بخاری از معاصران و شاگردان خواجه عصمت بخاری است. او در عهد الغ‌بیک می‌زیست و در حدود سال ۸۵۰ بدرود حیات گفت. شیخ بهایی غزل او به مطلع «ای تیر غمت را دل عشاق نشانه ...» را تخمیس کرده که بسیار معروف است. آثار وی از روی نسخهٔ آماده شده به همت مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزهٔ علمیهٔ اصفهان در گنجور در دسترس قرار گرفته است.

تولد:بخارا

تاریخ تولد:801

وفات:بخارا

تاریخ وفات:850

ای زده کوس شهنشاهی بر ایوان قدم

هر دو عالم بر صفات هستیِ ذاتت علم

عاجز از درک کمالت عقل اصحاب خرد

قاصر از ذیل جلالت دست ارباب همم

از شراب رحمتت هر جرعه یی آب حیات

وز خرابات هوایت هر سفالی جام جم

انس و جان از جام شوقت سر به سرمست الست

بحر و کان از فیض جودت غرق دریای نعم

از عطایت قطره گوهر بسته در کام صدف

وز نهیبت خون دل افسرده در شاخ بقم

با نفاذ حکم توست از مهر و مه آویخته

روز و شب قندیل سیم و زر بر این نیلی خیم

آن جهانداری تو کز خلوت سرای حکمتت

دو سراپرده ست صبح و شام از نور و ظلم

بر در قصر جلالت پاسبانی بیش نیست

شهسوار مهر یعنی خسرو انجم حشم

تا به گرد نقطهٔ امرت به سر گردد فلک

راست چون پرگار کج رو کرده است از سر قدم

از سموم آتش قهر تو در صحرای چین

خون دل می جوشد اندر ناف آهو دم به دم

از پی تسخیر دلها بسته دست قدرتت

بر بیاض چهرهٔ خوبان ز مشگ چین رقم

دل ز تاب مهر روشن بهر آن شد صبح را

کز ره صدق و صفا زد در ره شوقت قدم

تا کم و بیش از حساب سال و مه روشن شود

می شود هر ماه قرص مه به امرت بیش و کم

از هواداری لطفت کار سرو باغ راست

وز تمنّای سجودت قامت محراب خم

کلک صنعت زان دهان دلبران را نقش بست

کز وجود آن توان واقف شد از سرّ عدم

دوستان و دشمنان را گاه تشریف و عتاب

لطف و قهرت می دهد خاصیّت تریاق و سم

گه عزیزی را به یکدم می کنی خوار و ذلیل

گاه خواری را همی سازی عزیز و محترم

بعد ازین ما و سرشک خون که فردا بر درت

بیدلان را آبرویی نیست جز اشک ندم

گرچه غمگین اند خاص و عام از خوف گناه

لیک چون لطف تو عام است از گنه کاری چه غم

پادشاها نیک و بد چون بندهٔ خاص تواند

بر گناه جمله بخشای و بر این آشفته هم

بر خیالی خطّ عفوی کش که او دیوانه‌ای‌ست

چون به دیوان حسابت نیست بر مجنون قلم