قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ این مخاطبه با کعب مالک است که او در عفو جستن، خویشتن را عذر ننهاد چنان که منافقان، بلکه راست رفت باعتراف بجرم خویش، همچون دو یار خویش مراره و هلال. میگوید: ای شما که مؤمناناید از مثل این کار بپرهیزید و طریقت موافقت گزینید و خدای و رسول را بهمه حال، طاعت دار باشید که آنچه کردید سرانجام و عاقبت آن دیدید و وبال آن چشیدید. وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ ازین پس با صادقان باشید نه با منافقان یعنی با مهاجران غزا کنید و چون ایشان صادقان باشید. یقول اللَّه تعالی: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ
یعنی المهاجرین سعید بن جبیر گفت: کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ ای کونوا کابی بکر و عمر و اصحابهما. و قیل: نزلت هذه الایة فی اهل الکتاب، یقول اللَّه تعالی: اتّقوا اللَّه بطاعته، و کونوا مع الصادقین محمد و اصحابه. یأمرهم ان یکونوا معهم فی الجهاد و الشدّة و الرّخاء. ابن عباس و ابن مسعود در شواذّ خواندهاند: و کونوا من الصادقین و المعنی واحد. روی ابو عبیدة عن عبد اللَّه قال: انّ الکذب لا یصلح منه جدّ و لا هزل و لا أن یعد احدکم صبیّه شیئا ثمّ لا ینجز منه، ان شئتم اقرأوا: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، هل ترون فی الکذب رخصة.
ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ هذا نفی و المراد به النّهی کقوله: ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ. اهل مدینه اینجا انصاراند: اوس و خزرج.
وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ سکّان البوادی مزینه و جهینه و اشجع و اسلم و غفار.
عالمیان در حکم این آیت یکساناند، امّا ایشان را بذکر مخصوص کرد که ایشان به مصطفی ص نزدیکتر بودند و از شدن مصطفی ص به غزاء آگاهی داشتند که بر ایشان پوشیده نبود. میگوید: سزا نیست و روا نیست کس را خاصه اهل مدینه و اعراب که با پس نشینند از رسول خدا چون بغزا شود.
وَ لا یَرْغَبُوا ای و ان لا یرغبوا. بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ای لا یرضوا لانفسهم بالخفض و الدّعة و رسول اللَّه (ص) فی الحرّ و المشقّة و ان یصونوا انفسهم بما لم یصن هو منه.
یقال: رغبت بنفسی عن هذا الامر، ای رفعت عنه. ذلِکَ این ذلک فصل است اندر میان دو سخن، چنان که آنجا گفت: ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ، جایی دیگر گفت: هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ، کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها، این همه فصلاند. و قیل: معناه ذلک النّهی عن التّخلف. بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ عطش. وَ لا نَصَبٌ تعب یثقل علی البدن تحمله.
وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ جوع شدید، من خمص بطنه یخمص اذا دقّ، یقال: رجل خمصان البطن و خمیص، ای ضامرة. وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً لا یقفون موقفا. یَغِیظُ الْکُفَّارَ یبغضهم. وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا قتلا و اسرا و مالا و کسرا غنیمة او هزیمة. إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ. قال ابن عباس: بکلّ روعة ینالهم فی سبیل اللَّه سبعین الف حسنة. إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ. وَ لا یُنْفِقُونَ فی الجهاد.
نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً یعنی تمرة فما فوقها وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً الی العدوّ مقبلین او مدبرین. إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ اثیب لهم.
لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ، بذلک اجرا. قال: فمن خرج فی سبیل اللَّه لم یضع قدما و لا یدا و لا جنبا و لا انفا و لا رکبة ساجدا و لا راکعا و لا ماشیا و لا نائما فی بقعة من بقاع اللَّه الّا اذن لها بالشهادة له و بالشفاعة، و ان اصابه نصب اعطاه اللَّه الغسل من نهر الحیوان فانقطع منه النصب. و صح
فی الخبر انّ من ارسل نفقة فی سبیل اللَّه و اقام فی بیته فله بکلّ درهم سبعمائة درهم و من غزا بنفسه و اقام فی وجهه ذلک فله بکلّ درهم یو القیمة سبعمائة الف درهم.
اشارت آیت آنست که هر که روی بطاعتی نهد از طاعات و عبادات حقّ، و قصد وی در آن درست باشد، خاست و نشست وی در آن، رنج و راحت وی در آن، حرکات و سکنات وی، همه حسنات بود و وی را بآن درجات ثواب بود، و بعکس این، هر که قصد معصیت کند. حرکات و سکنات و قیام و قعود وی در آن، همه معصیت باشد و وی را در آن بیم عقوبت بود.
وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً لما نزل عیوب المنافقین لتخلّفهم عن الجهاد.
قال المؤمنون: و اللَّه لا نتخلّف عن غزوة یغزوها رسول اللَّه و لا سریّة ابدا، فلمّا قدم رسول اللَّه المدینة و امر بالسرایا الی العدوّ نفر المسلمون جمیعا و ترکوا رسول اللَّه وحده بالمدینة. فانزل اللَّه هذه الایة: وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً. غزاء بر مسلمانان فرض کافّة بود تا آن را در این آیت با فرض کفایت آورد، اکنون غزاء و رحلت در طلب علم همچون بانگ نماز، بر کفایت است نه بر کافّة.
فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ ای قبیلة. مِنْهُمْ طائِفَةٌ ای جماعة.
لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ. اینجا دو قول گفتهاند مفسّران: یکی آنست که تفقّه و انذار با طائفه نفیر شود غازیان و مسافران که با رسول خدا به غزاء بودند، لانّهم کانوا اذا خرجوا مع رسول اللَّه کانوا فی صحبته یشهدون افعاله احواله و شمایله و اخلاقه و کان ذلک لهم تفقه فی الدین و اذا رجعوا، اخبروا النّاس بما شاهدوه من رسول اللَّه فی سفره، فیکون ذلک انذارا للنّاس.
قول دیگر آنست که تفقّه و انذار با مقیمان شود، حاضران مدینه. لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ یعنی لیتعلّموا القرآن و السّنن و الحدود، وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ الغائبین إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ و لیعلّموهم ما نزل من القرآن بعدهم و یخوّفوهم به. لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ ما یجب اجتنابه. کلبی گفت: قبیله بنی اسد بن خزیمة همه به مدینه آمدند با عیال و اطفال ایشان فملأوا الطّرق بالعذرات و غلت الاسعار، فنزلت هذه الآیة.
ای لا ینبغی ان یحضروا باجمعهم، بل یحضر طائفة منهم فیتفقّهون و ینذرون قومهم و یعلّمونهم اذا رجعوا الیهم.
فصل
بدان که فقه، معرفت احکام دین است بخشیده بر دو قسم: فرض عین و فرض کفایت، امّا فرض عین: علم طهارت و نماز و روزه است که بر هر مکلّف واجب است شناختن آن و آموختن آن، ازینجا گفت مصطفی (ص): طلب العلم فریضة علی کل مسلم.
و هر عبادت که گزاردن آن بر بنده واجب است هم چنین شناخت علم آن و دانستن حدود و شرایط آن بر وی واجب است، همچون علم زکاة، کسی را که مال دارد و علم حج، کسی که استطاعت دارد، بر وی واجب بود. هذا و امثاله.
امّا فرض الکفایة، هو ان یتعلّم حتی یبلغ درجة الاجتهاد و رتبة الفتیا فاذا قعد اهل بلد عن تعلّمه عصوا جمیعا و اذا قام من کلّ بلد واحد فتعلّمه، سقط الفرض عن الآخرین و علیهم تقلیده فیما یقع لهم من الحوادث.
روی ابن عباس قال قال: رسول اللَّه (ص): من یرد اللَّه به خیرا یفقهه فی الدین.
و عن ابی هریرة عنه (ص) قال: تجدون الناس معادن فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام اذا فقهوا.
عن ابی امامة عنه (ص) قال: فضل العالم علی العابد کفضلی علی ادناکم.
و قال الشافعی رضی اللَّه عنه: طلب العلم افضل من صلاة النافلة.
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ. بحکم این آیت، بهر ناحیتی قتال آن کافر از فریضه است که از سوی ایشان بود: بر شام، روم و بر یمن، حبشه و بر ما وراء النهر، ترک. و کان الحسن اذا سئل عن قتال الترک و الروم و الدیلم تلا هذه الآیة. ابن عباس گفت: این خطاب با اهل مدینه است، ایشان را قتال قریظه و نضیر و خیبر و فدک فرمودند.
وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً شدّة و عنفا و صبرا علی جهادهم، و المعنی اشتدوا علیهم. وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ بالغلبة و النصرة. و در قرآن نظیر این جایها است وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ وَ لا تَهِنُوا فَما وَهَنُوا...
وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ... الآیة این آیت در شأن منافقان آمد که سوره قرآن از زبان رسول خدا آن گه که فرو آمد و آن را بر خواند، آن منافق باستهزاء گفت فرا یاران خویش از منافقان: أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً. و گفتهاند آن منافقان با ضعفه مؤمنان گفت این سخن، بر سبیل استهزاء، و رب العزة او را جواب داد گفت: فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً باللّه و بصیرة فی دینهم، و اضاف الایمان الی السّورة لانّه یزید بسببها. وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ بنزول القرآن و الفرائض.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ شکّ و نفاق و بغض للاسلام و المسلمین.
فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ ای شکّا الی شکّهم و کفرا الی کفرهم. وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ. قال الزجاج: المرض فی القلب کلّ ما خرج به الانسان عن الصحة فی الدین. این آیت دلیل است که ایمان بنده افزاید و کاهد، بطاعت افزاید و بمعصیت کاهد، و ازینجا بود که عمر خطاب یاران رسول را گفتید: تعالوا حتّی نزداد ایمانا. و قال: لو وزن ایمان ابی بکر بایمان اهل الارض لرجحهم. و قال علی بن ابی طالب (ع): یبدو الایمان لمظة فی القلب کلما ازداد الایمان ازدادت اللمظة.
و کتب الحسن الی عمر بن عبد العزیز: انّ للایمان سننا و شرایع و حدودا و فرایض من استکملها استکمل الایمان و من لم یستکملها لم یستکمل الایمان.
أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ یختبرون. فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ بالقحط و الشدّة و الامراض و الاوجاع و هی روائد الموت. ثُمَّ لا یَتُوبُونَ من النفاق و لا یتّعظون کما یتّعظ المؤمن بالمرض. و قیل: یفتنون بان یظهر اللَّه نفاقهم و یفضحهم فی کلّ مرّة او مرّتین ثم لا یتوبون عن نفاقهم و لا ینتهون علی ما فیه خلاصهم. قال عکرمه: ینافقون ثم یؤمنون ثم ینافقون. و قیل: ینقضون عهدهم فی السنة مرة او مرتین ثمّ لا یتوبون من نقضهم. وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ بما صنع اللَّه بهم اذ کان رسول اللَّه (ص) اذا نقضوا عهودهم بعث الیهم السرایا فیقتلونهم. حمزه و یعقوب ا و لا ترون بتاء خوانند، خطاب با مؤمنان بود بر سبیل تعجّب، باقی بیا خوانند بر سبیل تقریع و توبیخ منافقان باعراض از توبه.
وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ این آن بود که منافقان میآمدند بمسجد مصطفی ص بنیوشیدن قرآن و پراکنده مینشستند سر فرو داشته و خویشتن در مجلس رسول پوشیده داشته و میخواستند که از غزا، بازنشستن خود را عذری پدید کنند و خویشتن را از فرمان بغزا ناآگاه شمرند، چون پوشیده مینشستند که ما حاضر نبودیم و از فرمان خبر نداشتیم، آن گه با یکدیگر باشارت میگفتند: هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ هیچ کس از مؤمنان شما را دید؟ تا از آنجا بازگشتید و از طاعت خدای برگشتید. و گفتهاند: چون سوره از آسمان فرو آمدی ایشان در آن طعن میکردند و عیب آن میجستند و با یکدیگر میگفتند: أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً، پس ترسیدند که اگر مؤمنان کسی این سخن و طعن از ایشان بشنود و باز رساند، با یکدیگر گفتندید هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ. و بودی که از آسمان آیتی آمدی که ذکر فضیحت و عیب ایشان در آن آیت بودی، شنیدن آن برایشان گران آمدی و دشوار، خواستندید که بر خیزند و بگریزند تا آن نشنوند، با یکدیگر باشارت میگفتند که بنگرید تا هیچکس از ایشان شما را میبیند تا بر خیزیم، اگر کسی ندیدید، ایشان برفتندید، اینست که رب العالمین گفت: ثُمَّ انْصَرَفُوا عن حضرة النبی ص مخافة الفضیحة. و قیل: انصرفوا عن الایمان. صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ اضلّهم مجازاة علی فعلهم. و قیل: صرف اللَّه قلوبهم دعاء علیهم. بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ دین اللَّه و لا العمل به. قال ابن عباس: لا تقولوا اذا صلّیتم: انصرفنا، فان اللَّه عزّ و جلّ عیّر قوما فقال: ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ و لکن قولوا: قضینا الصلاة.
لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ این تهنیت است و الزام حجت میگوید: آمد بشما پیغامبری محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن خزیمة بن مدرکة بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، پیغامبری هم از شما، بشری چون شما، از نسب عرب، که سخن وی دانید و دریابید و صدق و امانت وی شناسید، یعنی ذلک شرف لکم و منقبة. کلبی گفت: ولدته العرب کلّها، لیس فی العرب بطن الا ولدته.
و قال النبی (ص): ما ولدنی من سفاح اهل الجاهلیة شیء ما ولدنی الا نکاح کنکاح الاسلام.
گفتهاند ربّ العالمین رسول که بخلق فرستاد هم از ایشان فرستاد از بهر آنکه جنس را بر جنس شفقت بیشتر بود. نه بینی که اگر کسی بهیمهای را بیند که همی کشند، از آن اندوهگن نشود، و اگر آدمیای را بیند که همی کشند، از آن غمگین و اندوهگن شود، و نیز هر جنس با جنس خود آرام گیرد و از هر چیز که نه جنس وی بود نفور باشد، اگر رسول فریشتهای بودی با آدمی آرام نگرفتی و آدمی از آن نفور بودی، از جنس ما فرستاد تا ما را با وی انس و راحت بود نه وحشت و نفرت. و در شواذّ خواندهاند: من انفسکم بفتح فا، ای من اشرفکم و افضلکم. میگوید: پیغامبری از گرامیتر و گرانمایهتر شما.
عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ ای شدید علیه عنتکم، و العنت الوقوع فی الهلاک و لقاء الشدّة و الاشراف علیها. حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ ای علی ایمانکم و هداکم و صلاحکم.
بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ رءوف بالمطیعین، رحیم بالمذنبین، رءوف بمن رآه رحیم بمن لم یره. رأفت مه از رحمت است و رحیم بمعنی بیش از رءوف است، تقدیره: بالمؤمنین رحیم رءوف. میگوید: بمؤمنان بخشاینده است، سخت مهربان. و قال الحسین بن الفضل: لم یجمع اللَّه لاحد من الانبیاء بین الاسمین من أسمائه تعالی الّا للنّبی ص فانه قال: بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ و قال تعالی: إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ. و گفتهاند: نظم آیت چنین است: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز حریص بالمؤمنین رءوف رحیم. علیه ما عنتم، لا یهمّه الّا ما شأنکم، ما اقمتم علی سنته فانّه لا یرضیه عند القیام بالشفاعة الا دخولکم الجنة کقوله: من ترک مالا فاورثته و من ترک ذنبا او کلا فالیّ و علیّ. و گفتهاند: عمر بن خطاب هیچ آیت در مصحف اثبات نکردی تا نخست دو گواه بر آن گواهی دادندید که این قرآن است. مردی انصاری آمد و این دو آیت آورد عمر گفت: و اللَّه لا اسئلک علیها بینة کذلک کان رسول اللَّه (ص) فاثبتها. و قال ابیّ بن کعب: احدث القرآن باللّه عهدا، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ... الی آخر الآیتین و فی قول بعضهم هی آیة آخر نزلت من السماء.
فَإِنْ تَوَلَّوْا یعنی المشرکین و المنافقین اعرضوا عن الایمان بک و صاروا علیک.
فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ ای الذی یکفینی کید من کادنی اللَّه. لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ فوّضت امری الیه و به وثقت.
وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ خصّ العرش بالذّکر لانه اعظم خلق اللَّه تعالی فیدخل فیه الاصغر، و العرش عند العرب سریر الملک. و فی الخبر الصحیح ان الجنّة مائة درجة ما بین درجتین کما بین السماء و الارض اعدّها اللَّه للمجاهدین فی سبیل اللَّه فاذا سألتم اللَّه فسئلوه الفردوس فانه وسط الجنّة و اعلی الجنّة و منها تفجر انهار الجنّة و فوقه عرش الرحمن تبارک و تعالی.
و روی انّ فاطمة (ع) اتت رسول اللَّه ص تساله خادما، فقال قولی: اللهم رب السماوات السبع و رب العرش العظیم ربنا و رب کلّ شیء منزل التوریة و الانجیل و القرآن العظیم فالق الحب و النوی اعوذ بک من شر کلّ ذی شرّ انت آخذ بناصیتها انت الاوّل فلا شیء قبلک و انت الآخر فلیس بعدک شیء و انت الظاهر فلیس فوقک شیء و انت الباطن فلیس دونک شیء اقض عنّا الدّین و اغننا من الفقر.
و روی فی بعض الاخبار انّ ملکا من الملائکة قال: یا ربّ انی ارید العرش فزدنی قوّتی حتی اطیر لعلّی ادرک العرش فخلق اللَّه له ثلثین الف جناح و طار ثلثین الف سنة. فقال اللَّه تعالی: هل بلغت الی اعلی العرش؟ فقال: لم تقطع بعد قائمة العرش فاستأذن ان یعود الی مکانه فاذن له.