shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
محمد بن منور

محمد بن منور

«محمد بن منور بن ابوسعید بن ابوطاهر بن ابوسعید ابوالخیر»، نوادهٔ عارف مشهور، ابوسعید ابوالخیر و مؤلف کتاب «اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید فضل الله بن ابی الخیر المیهنی» می‌باشد که آن را در میان سال‌های ۵۵۳ تا ۵۵۹ هجری در احوال جد خود، ابوسعید ابوالخیر نوشته است. کتاب اسرار التوحید با استفاده از نسخهٔ آماده شده به همت وبگاه تصوف ایرانی در گنجور در دسترس قرار گرفته است.

تولد:میهنه

تاریخ تولد:501

وفات:نامشخص

تاریخ وفات:570

در آن وقت کی سلطان سنجررا به سمرقند کفار خطا بشکست و آن حادثۀ بدان عظیمی بیفتاد، خوارزمشاه اتسیز به خراسان آمد، چون بباورد رسید و قصد خاوران کرد در دل داشت کی غارت کند چون بیک فرسنگی میهنه رسید بموضعی که آنرا رباط سر بالا گویند اسبی که برنشسته بود بر جای بیستاد، چندانکه تازیانه زد نمی‌رفت. جنیبت خواست و برنشست آن اسب نیز پیش نمی‌رفت. وزیر او در خدمت او بود، خواجه عراق الصابندی گفت ای پادشاه عادل این موضع را جای عزیز و متبرّک نشان می‌دهند، درین بقعه تربت شیخی کی یگانۀ عالم بوده است اندیشۀ کی در حقّ این بقعه داشتۀ بَدَل فرمای. گفت راست گفتی چنان کنم پس در حال اسب روان شد و او را اعتقادی عظیم در حقّ شیخ پدید آمد، و جاندار خاص را بمیهنه فرستاد بشحنگی و فرمود کی اهل این بقعه را بشارت ده کی ما اندیشۀ که داشتیم بَدَل فرمودیم و فرمود این جان دار را کی چنان می‌باید کی ایشان را هیچ زحمت نداری کی این ولایت خاص خزینۀ ماست و فرمود کی سه روز اینجا مقام خواهد بود. پس فرزندان شیخ و صوفیان بیرون شدند، بسیار اعزاز و اکرام فرمود و جمال الدین بوروح که پسر عم دعاگوی مؤلف این مجموع بود و در فنون علم متبحر، دعا و فصلی نیکو بگفت و از حالات شیخ و کرامات و ریاضات او فصولی مشبع تقریر کرد، او جمع را باز گردانید و جمال الدین را بازگرفت و بعد نماز خفتن حالی باز و بزیارت آمد جمال الدین را بازگردانید برآن قرار کی بامداد پیش او آید و درین سه روز پیوسته بخدمت باشد. چون به لشکر گاه باز شد و مردمان آرام گرفتند آتشی از پیش قبله پدید آمد و هر ساعت آن آتش زیادت می‌شد و شعاع آن بر آسمان می‌افتادو آسمان سرخ می‌نمود چنانک جملۀ کوه میهنه نهاده است و نزدیک رسیده. گفت و گوی در لشکرگاه افتاد، خوارزمشاه از خواب بیدار شد و آن حال مشاهده کرد و ترس لشکر بدید، از آنجا براند وگفت شیخ آتش و اهل میهنه چون بلشکرگاه شدند همه لشکر رفته بودند پس اهل میهنه پرسیدند تا آن آتش چه بوده است؟ معلوم شد که جمعی از برزگران در آن کوه کی نزدیک میهنه است غله کشته بودند و بدروده و خرمنها بسیار جمع کرده، درشب آتش کرده بودند قدری آتش در سوادی زار افتاده باد آنرا تهییج کرده و می‌سوخت و شعاع آن بر اسمان افتادو از جملۀ کرامات شیخ ما یکی این بود که آن فتنه و ظلم خوارزمشاه را رفع کرد و.