shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
محیط قمی

محیط قمی

میرزا محمد تقی قمی، متخلص به «محیط» و ملقب به شمس الشعراء، از شاعران با ذوق و خوش قریحه ی دوران قاجار است. پدر محیط اهل فضل و علم بوده و در خدمت به شرح نبوی صلی الله علیه و آله و سلم و نشر علم و ارشاد خاص و عام جهد بسیار کرد، در طریق قدس و تقوی قدم می نهاده و از صاحبان نفس و دعا بوده است. مرحوم دوست علی خان (معیرالمماک) از وزرای ادب پرور و با تدبیر زمان که با اهل فضل حشر و نشر داشته، به طریقی خانواده محیط را به طهران منتقل و پدر محیط را به معلمی فرزندش امیر دوست محمد خان معیرالممالک گماشت. میرزا محمد تقی (محیط) اوایل عمر خود را در قم به سر برده و در آنجا مشغول فراگرفتن علوم مورد علاقه اش بوده است. محیط قمی باقیمانده ی عمر خود را در طهران سکونت گزیده و با ادبا و شعرای هم عصر خود محشور و مأنوس بوده، در اکثر مجالس ادبی شرکت جسته و سرآمد اقران بود. چنان که پیدا است، از دستگاه معیرالممالک متنعّم بوده و در چند جای دیوان خود، مدح و قصیده به مناسبت هایی در ستایش ولی نعمت خود دارد. محیط قمی، یکی از شاعران پرقدرت عصر قاجاریه است که از ذوقی سرشار و هوشی وافر برخوردار بوده و در زمینه ی بذله گویی و طنز نیز ید طولانی داشته است. مسلک و مشرب درویشی و عرفان را دارا بوده و اکثر اشعار او، مختوم و موّشح به نام مبارک مولای درویشان امیرمؤمنان علی علیه السلام است که الحق خوب از عهده آن بر آمده است. دیوان محیط قمی قبلاً دو چاپ سنگی شده که هر دو آنها مغلوط و ناخوانا است. متأسفانه در این اواخر همان ها نیز به کلی نایاب بود و خطوط دیوان (نستعلیق) سبک قدیم و سطور آن بسیار فشرده و در هم چاپ شده بود. محیط قمی در حدود سال ۱۲۵۰ هجری در یکی از روستاهای شهرستان قم به دنیا آمد، در سال ۱۳۱۷ هجری به سرای باقی شتافت و در «شیخان» قم به خاک سپرده شد. آثار محیط قمی از روی نسخهٔ آماده شده به همت مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان در گنجور در دسترس قرار گرفته است.

تولد:قم

تاریخ تولد:1250

وفات:قم

تاریخ وفات:1317

در سفر گویند فردا می‌روی

خود دروغ است این خبر یا می‌روی

ای شکارافکن تو هرجا می‌روی

از برای صید دل‌ها می‌روی

هرکجا تو سرو بالا می‌روی

فتنه برپا می‌کنی تا می‌روی

تا زنی راه غزلان از نگاه

ای غزال من، به صحرا می‌روی

در نهان یک شهر دل همراه تو است

گرچه در ظاهر تو تنها می‌روی

رهزنان از خلق پنهان می‌روند

تو قوی‌دل آشکارا می‌روی

چون نشینی می‌نشانی فتنه را

فتنه برپا می‌کنی تا می‌روی

هرکجا بوده دلی، بردی کنون

از پی تاراج جان‌ها می‌روی

با کمند زلف و تیغ ابروان

بهر خونریزی دل‌ها می‌روی

تا نشانی آتش دل یک زمان

می‌نشینی در برم یا می‌روی

بهتر است از هر تماشا روی تو

تو کجا بهر تماشا می‌روی

دانی از هردو جهان بهتر کجاست

هر کجا تو، سرو بالا می‌روی

تا رواج مذهب ترسا دهی

کرده گیسو را چلیپا می‌روی

می‌شود از رفتنت غوغا به پا

تا کنی برپای غوغا، می‌روی

می‌شود خرم بهشت آنجا که تو

با قد دلکش چو طوبی می‌روی

می‌کنی یغما دل ترکان تمام

ترک من، هرگه به یغما می‌روی

گر نهی بر چشم مه‌رویان قدم

جای دارد، بس که زیبا می‌روی

جان من تو با کمند گیسوان

از برای صید دل‌ها می‌روی

تیغ ابرویت اشارت می‌کند

کز پی قتل احبا می‌روی

آگهی کز رفتنت جان می‌دهم

بهر قتل ما، به عمدا می‌روی

روز و شب ای دل پی آن زلف و لب

با سری پرشور و سودا می‌روی

چون توانی رفت بر چشم و سرم

از چه رو بر خاک و خارا می‌روی

راستی رفتار تو این گونه است

یا چنین ای سرو بالا می‌روی

تا کشی بیمار هجران را، ز شوق

بر سرش گاهی به عمدا می‌روی

جان درویشان فدایت باد چون

بهر طوف کوی بر عرش اعلا می‌روی

شاه درویشان که بر درگاه او

چون روی بر عرش اعلا می‌روی