قیرگون زشام خط، صبح روی یارم بین
روز عشرتم شب شد، تیره روزگارم بین
سرو قد موزونش تا نهان شد از چشمم
جوی خون دل جاری، بر رخ و کنارم بین
داده دست عشق یار، خاک هستیم بر باد
رفته از جفای او، بر فلک غبارم بین
باختم نخستین گام، نقد هستی و شادم
شادمانیم بنگر، شیوه ی قمارم بین
پیر می فروشانم، وام می دهد باده
با نیاز و درویشی، قدر و اعتبارم بین
یک نفس نیارم زد، بی مراد و رأی دوست
جبر، می ندانم چیست، حرز اختیارم بین
عشق آب و من ماهی، سیر شیب و بالا را
عجز و قدرتم بنگر، جبر و اختیارم بین
یاد لعل و چشم او، کرده مست و مخمورم
می نخورده ای ساقی، مستی و خمارم بین
دست گیر زاحسانم، کو فتاده ام از پا
رحمی ای قوی بازو، عجز و انکسارم بین
مایه ام سخن باشد، پیشه مدحت مولا
اعتبار و سرمایه، افتخار و کارم بین
از غلامی حیدر، حکم می کنم بر چرخ
از عنایت خواجه، فر و اقتدارم بین
چون جزای هر بیتی، از جنت
شو به خلد مهمانم، قصر بی شمارم بین
رو کنم چو در محشر، از ملائک رحمت
از یمین من فوجی، فوجی از یسارم بین
دعوی محبت را، گر گواه می جویی
آه آتشین بنگر، چشم اشکبارم بین
چون روم از این عالم، یادگار من نظم است
تا تو را به یاد آیم، نغز یادگارم بین
فرق بحر طبع من، از «محیط» تا دانی
رشک لؤلؤ لالا، نظم آبدارم بین
داده یاد کوی دوست، خاک هستیم بر باد
رفته در هوای او، بر فلک غبارم بین