تیره بختی گفت در گوش خطش راز مرا
کرد روشن عاقبت این سرمه آواز مرا
سیر از خود رفتن من می دهد بوی وداع
کرده اند از نکهت گل بال پرواز مرا
تهمت نقصان پر و بال مرا از کو تهیست
کرده است آسودگی مقراض پرداز مرا
دولت دنیا دل آسوده ام را نقش پاست
سایه بال هما صید است شهباز مرا
از چراغ خانه ام بزم حریفان در گرفت
چرب و نرمی شد زبان شکوه غماز مرا
بی رخت در انجمن چون مرده پروانه ام
شمع خواهد با تو گفت انجام و آغاز مرا
سیدا امروز کلکم اژدهایی می کند
خصم نادان می شمارد سحر اعجاز مرا