کس بدین آیین حسن از مادر گیتی نزاد
تا ابد چشم بد، از روی تو یارب دور باد
جور حسنت گرچه بسیار است و بی پایان، ولی
از تطاول های زلفت، ای امیر حسن، داد
کرده ام در سر هوای زلف آتش مسکنت
گرچه می دانم که زلفت می دهد سرها به باد
از برم رفتی و یاد از من نیاوردی دگر
ای ز یادت رفته یادم، هر دمت صد بار یاد
بر دل شیدا نهم داغ شکیبایی و صبر
سینه گر نتوانمت بر سینه سیمین نهاد
عاشق روی تو گشتم هرکه خواهد گو بدان
عشق پنهان چون کنم؟ طشت من از بام اوفتاد
زاهدان را زهد و ما را عشق خوبان شد نصیب
هرکسی را در ازل حق آنچه قسمت بود داد
می کنم سودای بند حلقه زلفت ولی
جز به دست بخت و دولت این گره نتوان گشاد
در غم هجران و دوری سوختم بنمای روی
تا به دیدارت شود جان من غمدیده شاد
ای نسیمی چون ببینی قامتش را سجده کن
زان که پیش سرو همچون شمع نتوان ایستاد