shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

سیّدعبدالوهاب نشاطِ اصفهانی (زادهٔ ۱۱۷۵ هجری قمری در اصفهان- درگذشتهٔ ۱۲۴۴ هجری قمری) ملقب به معتمدالدوله از سیاستمداران، شاعران و هواداران مکتب بازگشت ادبی و از خوشنویسان صاحب نام در خطوط شکسته، نستعلیق و تعلیق سده سیزدهم هجری ایران بوده‌است. از او به‌عنوان نخستین وزیر امور خارجهٔ ایران نیز نام می‌برند. پدربزرگ او عبدالوهاب، حکومت اصفهان را به‌عهده داشت و مال و ثروت فراوان برای فرزندان خود به‌جا گذاشت. نشاط علاوه بر زبان مادری، زبان‌های عربی و ترکی را فراگرفت و در خوش‌نویسی سرآمد زمان خود شد. وی وزیر فتحعلی‌شاه قاجار بوده، در شکسته‌نویسی توانا و قدرتمند بوده و «گنجینهٔ معتمد» از آثار باقی‌ماندهٔ اوست. نسب وی به حکیم سلمان، طبیب مخصوص شاه عباس می‌رسد. نشاط از دوستان نزدیک عبدالمجید درویش بوده و عبدالمجید در خانه او اقامت داشته است و از شاگردان درویش عبدالمجید محسوب می‌شود. دیوان اشعار نشاط اصفهانی از روی نسخهٔ آماده شده به همت مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان در گنجور در دسترس قرار گرفته است.

تولد:اصفهان

تاریخ تولد:1175

وفات:نامشخص

تاریخ وفات:1244

ای آنکه وصفت را همی برتر ز امکان دیده‌ام

حس و هم چون بیند ترا در وهم زانسان دیده‌ام

از پایهٔ قدرت همی کآمد فزون‌تر هر دمی

در درگهت کان را همی برتر ز کیوان دیده‌ام

هر شام دامان فلک پر ز اشک خونین شفق

هر صبح دست آسمان سوی گریبان دیده‌ام

آن بود از رایت خجل این پیش قدرت منفعل

قدر فلک پیموده‌ام خورشید تابان دیده‌ام

گر آسمان خوانم ترا یا بحر اگر دانم ترا

رای تو حجت کرده‌ام دست تو برهان دیده‌ام

هرچ از تو آسان دیده‌ام بر چرخ مشکل جسته‌ام

زو هرچه مشکل جسته‌ام پیش تو آسان دیده‌ام

ای خواجه تو ای بنده من پیش تو سر افکنده من

خود را ز تو شرمنده من بی‌جرم و عصیان دیده‌ام

گر دادی آزارم بسی عیبت نگوید تا کسی

ناکرده بر خود هر زمان جرم فراوان دیده‌ام

شرم از گنه زاید همی من خود چو عذر مریمی

از شرم بر خود هر دمی سد گونه بهتان دیده‌ام

جرمی گر از من شد عیان هم از تو آمد بر تو آن

زان کز تو بر خود هر زمان سد لطف پنهان دیده‌ام

کز مهر برج مهتری خورشید اوج سروری

آورده‌ام با هم قرین با هر دو یکسان دیده‌ام

تا مهرتان برداشتم رسم دویی بگذاشتم

یک چشم و یک دل داشتم یک جسم و یک جان دیده‌ام

گر جرمم از حد شد برون شرمم فزون‌تر زآن کنون

عفو ترا سد ره فزون از این و از آن دیده‌ام

در مدتت پایان مباد از دولتت نقصان مباد

بالله کمالت را اگر در وهم پایان دیده‌ام