بوی جان از نفس باد صبا میآید
یارب این باد بهاری ز کجا میآید
در ره عاشقی اندیشه ز گمراهی نیست
کز پی گمشدگان راهنما میآید
رحمت خواجه به تقصیر دلیرت نکند
گر به پاداش خطا باز عطا میآید
شمع بردار که مه حلقهزنان بر در ما
امشب از روی تو جویای ضیا میآید
حاجتی دارد ازین دلشده پرسید که کیست
که به هرجا که روی او ز قفا میآید
منزل دوست از آن سوست که میرفت نشاط
منعمی هست به هرجا که گدا میآید