shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم سعد الدین پسر شمس الدین پسر محمد نِزاری فوداجی بیرجندی قُهستانی در سال ۶۴۵ هجری قمری در روستای فوداج بیرجند به دنیا آمد. وی پس از پایان تحصیلات مقدماتی خود در بیرجند و قاین، به مطالعه ادبیان و علوم متداول زمان خود در قهستان پرداخت. او از جوانی به دیوانی (=کار دولتی) روی آورد. در سال ۶۷۸ هجری قمری به آذربایجان، اران، گرجستان، ارمنستان و باکو رفت و پس از دو سال به قهستان بازگشت و به خدمت امرای خاندان کرت درآمد. اما معاندان وی، ملوک کرت را بر وی برانگیختند تا جایی که معزول شد و اموالش مصادره گشت. نزاری سالهای پایان عمر خود را به انزوا گذراند و به شغل کشاورزی پرداخت. در نام وی و پدرش در برخی منابع اختلاف وجود دارد. وی دارای ۳ فرزند پسر بود که یکی از آنها در عنفوان جوانی در گذشت. حکیم نزاری در سال ۷۲۱ قمری چشم از جهان بسته است. آرامگاه وی در بیرجند و در خیابانی که به نام و افتخار او نامگذاری شده، واقع است. بسیاری از شعرا و نویسندگان از آن جمله جامی، شاعر و عارف نامدار سده نهم برخی از اشعار حافظ را متأثر از اشعار حکیم نزاری میدانند و به عبارت دیگر معتقدند که حافظ از شیوه نزاری پیروی کرده است. نزاری هم عصر سعدی بوده است. در کتاب تاریخ آل یاسر مشهور به حسامی واعظ، ضمن بیان هم عصری حکیم نزاری با سعدی آمده است که این دو با هم در شیراز و بیرجند صحبت داشته‌اند و شیخ یکی دو نوبت به عشق صحبت با او از شیراز به بیرجند آمده و ذکر او را در منظومات خود آورده است. از آثار او می‌توان به دیوان اشعار،سفرنامه، ادب نامه، دستورنامه، مناظره شب و روز و ازهر و مزهر اشاره کرد. آثار حکیم نزاری قهستانی به همت جمعی از شاعران جوان بیرجند به سرپرستی و پیگیری آقای مصطفی علیزاده و با استفاده از «متن انتقادی دیوان حکیم نزاری قهستانی بر اساس ده نسخه: نه نسخه خطی معتبر کهنسال و متن ماشین شده رسالهٔ دکتری دکتر سید علی‌رضا مجتهدزاده؛ به جمع و تدوین و مقابله و تصحیح و تحشیه و تعلیق و دیباچه مظاهر مصفا؛ به نفقه و اهتمام محمود رفیعی. تهران، انتشارات علمی» در گنجور در دسترس علاقمندان قرار گرفته است. منظومه‌های مثنوی روز و شب و سفرنامه به همت آقای سید محمدرضا شهیم اضافه شده است.

تولد:فوداج

تاریخ تولد:645

وفات:نامشخص

تاریخ وفات:721

یک امشبی که به خدمت به باده بنشستم

مکن به بی ادبی سرزنش که بس مستم

اگر اشارتِ بوسی کنم مکن منعم

وگر به حلقۀ زلفت برم مبر دستم

تو بس غریب نوازی اگر نه باده به دست

مرا چه زهره که هم زانوی تو بنشستم

نه حّدِ مرتبۀ هم چو من ضعیفی بود

که دل به چون تو حریفی شگرف در بستم

ورایِ این چه سعادت بود همین مقدار

کفایت است که در دولتِ تو پیوستم

به اختیار شدم صید زلفِ مفتولت

همان رمیده نی ام کز کمند می جستم

ز عشق باختن ار توبه کرده بودم شکر

که بر محبّتِ رویِ تو توبه بشکستم

اگر به دیدۀ من پای نهی شاید

برو که در قدمت هم چو خاکِ ره پستم

خلافِ رایِ نزاری مکن که کم یابی

مطیع تر ز چنین بنده ای که من هستم