مکن ملامت اگر شهر بند کوی توام
بیا که جان به لب آمد در آرزوی توام
کهای کوی توام من که و محبت تو
سگ سگان سگان سگان کوی توام
در آرزوی دمی ام به خواب و بیداری
که دیده باز نشود یک نفس به روی توام
مرا چه میل به تو یا چه اتصال به تو
کمند عشق چنین می کشد به سوی توام
نزاری توام آخر به زاریم مگذار
تو همنشین من و من به جست و جوی توام