shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

مولانا محمد بن خواجه زین‌الدین علی بن جمال‌الدین شیرازی ملقب به جمال‌الدین و متخلص به عرفی از مشاهیر و شعرای شیراز در قرن دهم هجری است. وی درسال ۹۶۳ هجری قمری متولد شد. در زادگاهش به تحصیل علم و دانش پرداخته و به قدر توان در موسیقی و خط نسخ مهارت بدست آورد. از جوانی به سرودن شعر تمایل داشت، دیری نپایید که در شیراز شهرت یافت و به محافل ادبی آن شهر راه پیدا کرد. در اوان جوانی از راه دریا به هندوستان مهاجرت کرد و با فیضی دکنی برخورد کرد و مصاحبت وی را اختیار نمود و سپس توسط وی با حکیم مسیح‌الدین ابوالفتح گیلانی آشنا شد و در قصیده‌ای مدح او را گفت. ابوالفتح گیلانی نیز او را به عبدالرحیم خانخانان، سهپسالار ادب‌پرور جلال‌الدین اکبرشاه، معرفی کرد و از آنجا در سلک مداحان ویژهٔ اکبرشاه در لاهور درآمد. عرفی همچنان در لاهور به سر برد تا درسال ۹۹۹ هجری قمری در سن سی و شش سالگی درگذشت. پس از چندی پیکرش را به نجف منتقل کردند. شهرت او در قصیده‌سازی و از سخنسرایان بنام سبک هندی است. عرفی در قالبهای دیگر شعر نیز طبع‌آزمایی کرده اما مهارت او در قصیده دیگر سروده‌های وی را تحت‌الشعاع قرار داده است. «کلیات» اشعار عرفی مشتمل بر چهارده هزار بیت شامل قصیده و رباعی و مثنوی و قطعه است. جمال‌الدین دو مثنوی به نامهای «مجمع الابکار» و «فرهاد و شیرین» و رساله‌ای به نثر دربارهٔ تصوف به نام «نفسیه» نیز نگاشته است. آثار عرفی شیرازی در گنجور به همت دوست گرامی «رسته» تایپ شده و در دسترس قرار گرفته است.

تولد:شیراز

تاریخ تولد:963

وفات:نامشخص

تاریخ وفات:999

گره در کام دل از بخت زبون نگشاید

گره از رشتهٔ ما سحر و فسون نگشاید

سینه بر تیغ مزن، یک نگه از دوست طلب

که ز هر موی تو صد چشمهٔ خون نگشاید

آن که می کفت منم کار فروبسته گشای

اینک آورده ام عقده، کنون نگشاید

چشم بر ناوک آنیم که آهوی حرم

به کمان آید و بر صید زبون نگشاید

جای آن است که گر صبر کنم با این درد

که به طعنم لب ارباب سکون نگشاید

نوحه در سینه نمی گنجد و لب ها بسته

لب این طایفه از زمزمه چون نگشاید

آشکارا اگرم تیغ زند غیرت عشق

از برون پرده نبندد، ز درون نگشاید

بنمایم به تو دل های ملامت در بند

هرگز این سلسهٔ غالیه گون نگشاید

عرفی آمد دگر ای همنفسان، کز غم و درد

بر دل ما در آشوب و جنون نگشاید