ز ما ترک سهیقدان رعنا برنمیآید
اگر از غیر برمیآید از ما برنمیآید
تنم شد خاک و در دل خارخار گلرخان باقی
گلم از گل برآمد خارم از پا برنمیآید
به ناکامی نمودم عمر صرف وی ندانستم
که برمیآید از وی کام من یا برنمیآید
مکن چندین تمنای محل وصل او ای دل
که این گوهر ز کان وین در ز دریا برنمیآید
رفیق از جسم برمیآیدم این جان غمپیشه
خلاصم میکند زین غصه اما برنمیآید