صدق و کذب من و اغیار نمیدانی حیف
عاشق از بلهوس ای یار نمیدانی حیف
طفلی و دوست ز دشمن نشناسی افسوس
کودکی یار ز اغیار نمیدانی حیف
به اسیران وفادار به جز جور و جفا
کاری ای شوخ جفاکار نمیدانی حیف
بیتو دل در قفس سینه اسیر غم و تو
حال این مرغ گرفتار نمیدانی حیف
جور و بیداد تو لطف است به عشاق دریغ
که چنین لطف سزاوار نمیدانی حیف
نه مرا دانی از اغیار و نه خود را ز بتان
بلبل از داغ و گل از خار نمیدانی حیف
همچو شمعت همه تن گشت زبان لیک رفیق
پیش او شیوهٔ گفتار نمیدانی حیف