shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
رضاقلی خان هدایت

رضاقلی خان هدایت

رضاقلی خان متخلص به هدایت (زادهٔ نیمهٔ محرم الحرام ۱۲۱۵ هجری قمری معادل ۱۸ خرداد ۱۱۷۹ هجری شمسی در تهران و درگذشتهٔ ماه ربیع‌الاول سال ۱۲۸۸ هجری قمری معادل ۸ تیر ۱۲۵۰ هجری شمسی تهران) ادیب، شاعر و تذکره‌نویس سدهٔ سیزدهم هجری قمری در ایران در دوران حکومت قاجار بود. وی از ابتدای جوانی شعر می‌سرود و «چاکر» تخلّص می‌کرد. پس از چندی تخلص خود را به دلیل یک رؤیا به «هدایت» تغییر داد. در سال ۱۲۴۵ هجری قمری مورد توجه فتحعلی شاه قرار گرفت و به پاداش قصیده‌ای که در مدح شاه سروده بود لقب «خان»ی و امیرالشعرایی گرفت. پس از فتحعلیشاه، به دربار محمدشاه راه یافت و با ماندن در تهران به تربیت شاهزاده عباس میرزای ثانی (ملک آرا)، فرزند محمدشاه مأمور شد. پس از مرگ محمدشاه به دربار ناصرالدین شاه راه یافت و از طرف او به ریاست مدرسهٔ دارالفنون رسید. در سال ۱۲۶۷ هجری قمری پس از پایان جنگ با ترکمانان ناحیهٔ سرخس، به دستور امیرکبیر به ‌عنوان سفیر به خوارزم رفت. هدف مأموریت او که یک سال به طول انجامید، آگاهی‌یابی از اوضاع ماوراءالنهر از نظر سوق‌الجیشی، آزادی اسرای مسلمان و ممانعت از خرید و فروش آنان بود. هدایت تألیفات بسیاری به نظم و نثر دارد. ریاض العارفین (تذکرهٔ احوال عرفا و شاعران عارف)، مجمع الفصحا (تذکرهٔ ادبی در شرح احوال و منتخباتی از اشعار ۸۶۷ شاعر)، مثنوی هدایت‌نامه، لطائف المعارف، سفارت‌نامهٔ خوارزم، فهرس التواریخ، فرهنگ انجمن آرای ناصری، روضةالصفای ناصری (تکمیل تاریخ روضة الصفای میرخواند در سه جلد تا عهد ناصرالدین شاه)، مثنوی منهج الهدایة و دیوان اشعار (شامل بیش از هشت هزار بیت غزل و بیش از ده هزار بیت قصیده) از جمله آثار اوست. تذکرهٔ ریاض العارفین هدایت از روی نسخهٔ تایپ شده به کوشش آقایان سيد رضی واحدی و سهراب زارع قابل دریافت از وبگاه تصوف ایرانی به گنجور اضافه شده است.

تولد:تهران

تاریخ تولد:1215

وفات:نامشخص

تاریخ وفات:1288

از فضلا و علمای زمان خود ممتاز و بین العوام و الخواص با اعزاز. مدتی در کاشان و چندی در دهلی و هندوستان توقف داشته و در شغل قضا لوای شهرت افراشته. آخر از هند به کاشان مراجعت کرد و در سنهٔ ۹۵۳ وفات یافت. غرض، از محققین و فضلا محسوب می‌شد و خالی از حالی نبود. این چند بیت از اشعار اوست:

گفتی که بگو مشکل خود تا بگشایم

گفتن نتوانم به کسی مشکلم این است

عاشق آن است که غمگین زید و شاد بمیرد

تا دم مرگ بود بنده و آزاد بمیرد

مجنون چو خویش را همه لیلی خیال کرد

از غیرت همین به کسی آشنا نشد

بگو یک ره کجاجویم ترا مُردم ازین حیرت

که هر جانب نهادم گوش آواز تو می‌آید