اسمش امیر محمد امین. از طایفهٔ ترکمانیه بوده ودر کاشان تحصیل نموده. در حکمت از تلامذهٔ ملامیرزا جان شیروانی است و معاصر شاه طهماست صفوی است. مدتی سیاحت کرده، آخرالامر پا به دامن قناعت درآورده، منزوی زاویهٔ فقر و فنا شد. در سنهٔ ۹۶۹در لاهیجان گیلان وفات یافت. اشعار بسیار دارد. این چند بیت از اوست:
یارب این درد چه درد است که درمانش نیست
وین چه اندوه و ملال است که پایانش نیست
هم نشینم به خیال تو و آسوده دلم
کاینوصالیاست که در پی غمِ هجرانش نیست
خوشم که در دل من عشق مدعا نگذاشت
مرا به بوالهوسیهای خویش وانگذاشت
چه آفتی تو ندانم که در جهان امروز
محبت تو دو کس با هم آشنا نگذاشت
اندکی پیش تو گفتم غم دل ترسیدم
که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است
گناهم را عذابی باید از دوزخ فزون ترسم
که سوزندم به داغِ هجر فردایِ قیامت هم