آسمانی است فروزنده به رایی صایب
آفتابی است درفشنده به عزمی ثاقب
تحفه صدر نبوت شرف دین خدا
بومحمد حسن بن علی بوطالب
چون قدر هیبت او بر همه اعدا قاهر
چون قضا حشمت او در همه معنی غالب
عاجز اندر نظر او هنر هر خاطر
قاصر اندر سخن او صفت هر خاطب
به سخاوت بدهد آنچه ندادی حاتم
به کفایت بکند آنچه نکردی صاحب
زین بود هر قدمی خدمت او را مایل
زان بود هر قلمی مدحت او را راغب
شده در کوشش او شیر شکاری عاجز
گشته از بخشش او ابر بهاری نایب
گشت بر درگهش از لطف و کرامت دربان
هست دربارگهش لطف و کرامت حاجب
دوستان را ز دلش نعمت و دولت اجری
دشمنان را ز کفش محنت و شدت راتب
حضرت او شرف کعبه و بر اهل زمین
حج او در همه احکام مروت واجب
زایران آمده نزدیک وی از هر اقلیم
قله ها ساخته در پیش وی از هر جانب
استطاعت بر من نیست وگرنه نیمی
ساعتی از در آن کعبه حاجت غایب
خسته چرخم و جز فضل ندارم گنهی
وین گناهی است کز او گشت نخواهم تایب
تا جهان است خداوند به شادی بزیاد
بدسگالش ز جهان یکسره خاسر خایب