شانه چون بر زلف خود آن عنبرینمو میزند
در بیابان داغهای لاله را بو میزند
در تپیدنهای دل عاشق ندارد اختیار
بال و پر در شیشه دل آن پریرو میزند
همچو مژگان هر که را دل میدهد آن چشم مست
بیمحابا سینه بر شمشیر ابرو میزند
سرو را در حلقه آغوش دارد گرچه تنگ
نعل وارون همچنان قمری ز کوکو میزند
عاشقان پنهان نمیسازند داغ عشق را
هرکه از فرماندهان شد مهر بر رو میزند
از نزول آیه رحمت بود در پیچ و تاب
هرکه زیر تیغ جانان چین بر ابرو میزند
از نظر بازان نگردد حسن اگر صائب تمام
گرد مجنون حلقه از بهر چه آهو میزند؟